تولد پنج ماهگی
خدا رو شکر روزها گذشت و گذشت و دختر عزیزم به 5 ماهگی رسید آیلین جون هر روز شیرنتر میشه و دلم بیشتر براش تنگ میشه و هر ساعت عکس دسکتاپ کامپیوترم رو عوض می کنم و از دیدن عکساش لذت می برم داره سعی میکنه بشینه سخته ولی دیگه خوابیده بودن براش سخته و دوست داره بشینه و حتما هر روز باید بریم بیرون یه دوری بزنیم. پنج شنبه جمعه خونه بودیم ولی شبا با بابایی می رفتیم پشت بوم گلخونه بابا . آیلین جون هم کلی خوشحال میشد و با صدای بلند می خندید دخترم داره کم کم موهاش در میاد میشه گیر چسبی ها رو به سختی به موهاش زد اینم عکسهای پشت بوم این ع...
نویسنده :
مامانی
12:36