بازم واکسن
روز یکشنبه صبح مرخصی ساعتی گرفتم با تا بابایی آیلین جونو ببرم درمانگاه واسه واکسن چهارماهگی
از دیروز همش استرسش رو داشتم که دخترم تب نکنه. زمانی که من پیشش نیستم بیقراری نکنه البته با وجود مادر جون خیالم خیلی راحت بود. خدا مامانا رو محافظت کنه که خیلی زحمت میکشن هم زحمت ما رو هم بچه هامونو
ساعت 7.30 قطره استامینیفن رو به آیلین جون دادم و براش توضیح دادم که می خامیم بریم واکسن بزنیم و بدون که برای سلامتی خودته کمی درد داره ولی برای سلامتیت لازمه
قربونش بشم که قشنگ گوش می داد به حرفای مامانی
ساعت 8.30 رفتیم درمانگاه، درمانگاه خلوت بود مثله همیشه(خداییش شغل دارن کادر درمانگاه)
بعد از اینکه قد و وزت دختری رو گرفت رفتیم اتاق واکسیناسیون بچم وقتی قطره فلج اطفال رو خورد خیلی صورتش دیدنی بود فکر کنم خیلی بدمزه ست
واکسنشم براش زدن این بار نسبت به دو ماهگی کمتر گریه کرد شاید تاثیر صحبتای صبح بوده. کارش که تموم شد سریع بسته حمایتی مادر(شیر) رو به آیلین جون دادم و دختری رو به مادرجون سپردم
شب هم یکی دو درجه تب داشت که با خنک کردن خونه مرتفع شد
فعلا راحتیم تا شش ماهگی