عروسی
شب جمعه عقد نوه همسایمون بود. (فامیل دور) از اونجاکه همسایه هامون خیلی با محبت هستند ما هم دعوت بودیم
آیلین جون از سر شب خوابش می یومد ولی هر کاریش می کردم که چرتی بزنه تا آخرشب سرحال باشه خوابش نمی برد دیگه حوالی ده بود که خوابید اونم چه خواببببببببی
بابایی که اومد خواب خواب بود هر چی باهاش بازی کرد بیدار نشد تو خواب لباساش رو عوض کردم ولی انگار نه انگار تا تو کوچه خواب خواب بود وقتی وارد خونه همسایه شدیم بیدار شد مثل آدمی که 10 ساعت خوابیده شارژ شارژ. رقص نورا خیلی توجش رو جلب کرده بود و داشت قر می داد که آیلین رو گرفتن رو دست و ...
بعد از مراسم با ماشین رفتیم دور زدیم که آیلینم دوباره بخوابه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی