امیرعلی
امروز صبح خاله ندا زنگ زد شماره بیمه رو می خواست بعد گفت من بستری شدم
گفت دیروز سونو داشته دکتر گفته کیسه آبت...
نمی دونم اینقدر استرس گرفتم که نفهمیدم چی گفت
زودی زنگ زدم به زهرا گفتم ندا بستری شده زدم زیر گریه
گفت اشکال نداره منم زودتر رفتم
خیلی ترسیدم
دارم از نگرانی می میرم اصلا نمی دونم دارم چه کار می کنم کاش می تونستم برم ولی همکارم نیست که اینجا را بهش واگذار کنم
خدایا امیرعلی ما رو سالم و تپلی برسون به بغل مامانش
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی