ناز نازی مامانی و بابایی

    زهرا، محمد حسین، نگار، زینب اینم مهبد   جای امیرعلی جون خالی بود البته اون الان داره کنار دریا حال می کنه   ...

با اینکه از مرخصیم خیلی مونده بود ولی به دلیل نیاز اداره به وجود مامانی مجبور شدم برم سرکار، این هفته که هفته اول بود  آیلین جونم و امیرعلی هر دو می رفتن پیش مادر جون و از هفته جدید به سرکار می یان تا پرستاری که براشون گرفتیم ازشون مراقبت کنه و بتونم سریع پیشش باشم و بش شیر بدم   این عکسا رو تو ماشین که داشتیم می رفتیم ازش گرفتم ...

روز نهم عید آیلین جون و بردیم باغچه تا براش درختی بکاریم یادگاری   درخترم داره کمک می کنه که درختشو صاف بکاریم محکم با دستش گرفته که کج نشه   ...

امروز دخترم رو بردبم واسه واکسن دو ماهگی نیم ساعت قبل از واکسن دو برابر وزنش بهش قطره استامینوفن دادم تا درد کمتری تحمل کنه اول بهش قطره فلح اطفال داد .بعد روی رونش واکس رو زد الهی بمیرم طفلکی موقع زدن واکسن حسابی جیغ کشید  ترسند گریههههههههههه الان خوابیده ...

 این بنر خوشگل رو با کمک آیلین جون درست کردم   اینم عمه کوچیکه (زیارت قبول) ...

  آیلین جون دیگه خسته شده خوابش میاد ...

  هفت سین خاله محدثه جون   هفت سین عمه الهام جون   ...

      ...

...